Friday, May 30, 2014

داستان خودکشی درریل راه آهن . قسمت اول

داستان خودکشی درریل راه آهن . قسمت اول 
گفت : آیا این لطیفه  یا طنز را شنیده ای؟
گفتم : کدام لطیفه یا طنز را ؟
گفت : همانکه روزی می خواست یه یارویی خودکشی کنه .
گفتم : خیلی ها هستن که  روزانه می خواهند خودکشی کنن . کدام شون  رو می گویی؟
گفت : همانکه می خواست با قطار خودکشی کنه .
گفتم : اگر  یارو خود کشی نکرد و نمرد و  مشخصات وی اعلام نشد . نه نمی دونم کیست؟
گفت :  آیا می خواهی بدونی  داستانش رو ؟
گفتم :  بلی بدم نمیاید تا بدونم . لطفاً بگو تا بدونم موضوع چیست؟
گفت : یه روز یه یارویی تصمیم می گیره خود کشی کنه .
گفتم : چرا؟
گفت :  راستش چرایش  را نمی دونم  . لابد دلایلش شبیه دلایل دیگرونه  که خود کشی  می کنن.
گفتم : خوب وقتی یارو می خواست  خودکشی کنه  ابتدا چکار کرد؟
گفت : یه بقچه ای ومقداری نون وپنیر بهمراه خودش بر داشت و از خانه بیرون زد.
گفتم : مگر نمی خواست این یارو  خود کشی کنه؟
گفت : چرا می خواست خودکشی کنه.
گفتم : پس این وسایلی که اشاره کردی . برای چه با خودش برداشت؟
گفت :  عجول مباش توضیح داده میشه  .چون مردد بود.
گفتم : یعنی شک داشت و آمادگی برای خودکشی نداشت .
گفت : بلی ، گویا یه جورایی  مثل آ ن شک میان دو وسه سرگردان بود .
گفتم : یارو عجب عزم راسخی برای خود کشی داشت که از شک عبور نکرده بود؟ ! بگذریم داستان را ادامه بده که پس از ترک خونه کجا رفت؟
گفت : یارو میره به سمت ریل  راه آهن.
گفتم : چرا ریل راه آهن را  ایشون  بر گزید .
گفت : مگه توجه نکردی اشاره  شد برای خود کشی.
گفتم : چطوری؟
گفت :  وقتی به ریل راه آهن می رسه وسط ریل راه آهن بقچه اش را زیر سرش می گذاره و دستمال نان و پنیرهم بغل دستش می گذاره ودراز می کشه.
گفتم :  دراز  کشید که چه بشه؟ مگه برای خواب رفته بود؟
گفت : نه بابا چه خوابی ، دراز کشید و منتظر می موند تا قطار بیاد.
گفتم : جدی ! عجب این یارو  چیگر بزرگی داشت؟
گفت : البته ممکنه جیگر بزرگ داشت ، ولی دل بزرگ  وجرأت زیاد نداشت.
گفتم : چرا؟ مگر چه اتفاق افتاد؟
گفت : هیچی ، چون سوزن بان یا کارگر مسئول تعمیر وتعویض ریل قطار سر می رسه .
گفتم : خوب مگر  وقتی این  سوزن بانه سر رسید، چکار کرد؟
گفت : این از یارو سئوال می کنه چرا وسط ریل قطار دراز کشیدی؟ مگه اینجا هتل سیار 5 ستاره استه؟ مگه نمی دونی عمل تو خلاف قانونه؟
گفتم : یارو به سئوالات سوزن بان چه جواب داد؟
گفت : یارو  جواب  داده بود که  قصد خودکشی دارم .
گفتم :  سپس سوزن بانه چه به یارو  که می خواست خودکشی کنه گفت؟
گفت : سوزن بانه با تمسخر کردن یارو  ازش می پرسه مرد حسابی اگه تو قصد کشی  داری پس این بقچه ونون و پنیربرای چیست که با خودت آوردی؟
گفتم : چه سئوال واردی ؟ خوب یارو در جواب  سئوال سوزان بانه چه گفت؟
گفت : یارو به سوزن بانه جواب می ده مرد حسابی حالا اومدیم بدلایلی قطار تأخیر داشت . تومی خواهی من اینجا از گرسنگی و بدون وسایل گرمازایی  به میرم  که  سئوال می کنی چرا من این بقچه و یه لقمه نون و پنیر با خودم آوردم  تا بخورم  و از گرسنگی نمیرم
گفتم : منظور یا هدف تو  از بازگویی  داستان این خودکشی چه بود؟
گفت :  هدف انتقال  پیام  از طریق  به در گفتن است تا دیوار بشنود.
گفتم :    مخاطب پیام کیست ؟چرا پیام بطور مستقیم داده نمیشه؟
گفت : مخاطب ممیزگران و سانسور چیان هستن.
گفتم : خوب اینان کیستند وکجا هستن؟
گفت : گذشته  در رسانه های خبررسانی ومطبوعاتی و وزارت فرهنگ وارشاد ودستگاه فاسد قضاییه  و نیروی انتظامی وسایر نهادهای همسوی رژیم نامشروع ولایت فقیه سنگر محکم دارن برخی از شبکه های مجازی – اجتماعی اطلاع رسانی هم  با اینان همسو هستن.10 خرداد- 92

No comments:

Post a Comment